دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند… کوروش کبیر
به نام خدای مهربون
سلام به ترانه ي زندگي كه موسيقي عشق را برايم مي نوازد نه به خواسته ي خودش بلكه به فرمان من.
صدايت را بلند تر از روزهاي ديگر ميشنوم.لحن صدايت با روزهاي ديگر فرق ميكند.
انگار امشب هم مانند تو و با تو هماهنگ شده و ميخواهد چيزي به من بگويد. من براي داشتن تو،لمس گرماي دستانت ،ابراز محبتت لحظه شماري ميكنم.هنگامي كه وجود نازت را ميبينم سردي را در چشمانت حس ميكنم اما با اين حال نميدانم چرا هنوز قلبم را مي خواهم به دستان تو بسپارم ديوانه ها كه شاخ ودم ندارد يكي از آنها منم.
نسيم شبانگاهي در حال وزش است وهر از گاهي سيلي آرامي را به صورتم مي زند و موهايم را تاب ميدهد گويي بازيش گرفته و من همچنان به تو فكر ميكنم در خيالم با تو شهرها را طي ميكنم مسير ها را،در باران ،در برف،در جنگل،كنار دريا با توام.
اما من ميدانم اينها همه بيهوده است و تو در پي ديگري هستي و من در حال اتلاف عمرم هستم .مگر آدمي تا چه زماني جوان ميماند .اين دوران هم ميگذرد و شايد روزي من به تمام اين نوشته ها با ديده ي حقارت بنگرم و به آنها بخندم ....وشايد هم .....وشايد هم زمانه همه چيز را به نفع من رقم بزند و من در كنار تو در حال نوشيدن چاي باشم...به اميد آن روز
مطالب دوستان